حرفی دوستانه به دوستداشتنی ترین دوست عزیزم
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, توسط محمدرضا صمدیان |

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ،


به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد


و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 بهمن 1386برچسب:, توسط محمدرضا صمدیان |



- واعظی پرسید از فرزند خویش

هیچ می دانی مسلمانی به چیست ؟

 


صدق ، بی آزاری و خدمت به خلق    

هم عبادت هم کلید زندگیست.

 

 

- گفت: زین معیار اندر شهر ما     

یک مسلمان هست آن هم ارمنیست .

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 10 بهمن 1386برچسب:, توسط محمدرضا صمدیان |

گل منقوش به قالیچه ایوان هستم 
در نظر با همگان ساکت وحيران هستم
ساقه ام وحدت گلهاست وبی خار تنش
من گره خورده بر این شاخه بی جان هستم
نقش پیوند هنر با سر انگشت نیاز
آنچنان کرد که چون فرش سلیمان هستم
دست لرزان عزیزی گره بر تا رزده
تا ابد منتظر رجعت دستان هستم

وسعت برگ من از اشک یتیمی تر شد
بهر این ژا له چه بی منّت دوران هستم
بوی من گمشدۀ راه ترنج ومحراب
از غم فُرقت او اینهمه نالان هستم
من اسیر قفس حاشیه قالیچه
بسته بر دست نوازشگر طوفان هستم
کبریا باور این نکته چه سهل است چه سخت
من تکّدی نکنم،دست بدامان هستم
(شعر از مهدی رازقی کبریا)

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.