گل منقوش به قالیچه ایوان هستم
در نظر با همگان ساکت وحيران هستم
ساقه ام وحدت گلهاست وبی خار تنش
من گره خورده بر این شاخه بی جان هستم
نقش پیوند هنر با سر انگشت نیاز
آنچنان کرد که چون فرش سلیمان هستم
دست لرزان عزیزی گره بر تا رزده
تا ابد منتظر رجعت دستان هستم
وسعت برگ من از اشک یتیمی تر شد
بهر این ژا له چه بی منّت دوران هستم
بوی من گمشدۀ راه ترنج ومحراب
از غم فُرقت او اینهمه نالان هستم
من اسیر قفس حاشیه قالیچه
بسته بر دست نوازشگر طوفان هستم
کبریا باور این نکته چه سهل است چه سخت
من تکّدی نکنم،دست بدامان هستم (شعر از مهدی رازقی کبریا)